و آخرین غزلم:
دلم نخواست که از خواب های تو بپرم
به خواب می روم و باز می زند به سرم
کدام خواب مرا برده سمت آن کوچه
دوچرخه می شوم و با شتاب می گذرم
رکاب می زنم اما فرار ممکن نیست
به هر طرف بروم نا گزیر پشت درم
و زنگ می زنم آرام مثل آهن در
که خیس می شود از پشت پلک های ترم
حیاط خانه پر از سایه من است که تند
دویده ام همه ی کودکی به دور و برم
به خانه می روم و طاق ماه پوسیده
و روی طاقچه لبخند مادر و پدرم
و سایه ای ست سرک می کشد به ایوانها
کسی که دست تکان داده لحظه ی سفرم
که قاب عکس شده ست وبه روی طاقچه اش
چه مادرانه دعا کرده است پشت سرم
تمام عمر کسی منتظر شده ست مرا
و باد نیز نیاورده پیش او خبرم
و پشت پنجره ی آشنای همسایه
تو گریه می کنی و عاشقانه می نگرم
کدام سنگ به این شیشه های رویا خورد؟
دلم نخواست که از خوابهای تو بپرم
سلام محمد حسین هنوز این شعر را نخوانده ایم که دلتنگی ات به کام مان ریخت و ونوشتیم سلام محمد حسین .
یادته من با شبی شبان شدم؟ حالا دیگه از این حرفا گذشته ... یحی خیلی در به در مرامته همش میگه محمد حسین محمد حسین میگه میخوام اسم پسرم رو بگذارم محمد حسین حالا اگه پسر خوبی بشه خودم براش از همینجا زن میگیرم که زودتر یک محمد حسین جدید سرکار بکنه ... ایشاا... که همیشه شاد باشی وخندون یحی میبوسدت من هم بابای/
سلام بر تو یار قدیمی
چه خبر ؟
خوبی ؟
درست تموم نشده هنوز ؟
دلم برات تنگ شده . مثل کتابم که چاپ شده. این ادرش جدیدمو لینک کن و اون قدیمی رو حذف کن. ممنون
سلام
دلگفته های زیبایت به دلم نشست شیرین بودی و پاک،لطیف و دلم نشست پای همین گفته های زنده ات چون دل.
با خواب تازه ای از لیلی منتظر حضور مهربانت
بیا و بیدارم کن تا سلامت کنم، یادت نرود.
ماندگار دوست عزیز
سلام خوشحالم که بعد از این همه مدت بازم یاد دوستان قدیمی کردین ما شنبه ها داخل دفتر محبین اهل بیت یک کلاس کوچک برگذار کردیم خوشحال میشیم تشریف بیارید.منتظر نظر ها و نقداتون هستم...
گلواژه کدام حادثه اند
این لخته های سبز؟
و نقاب کدام اسطوره
این داستانهای ...؟
بیا ،
کتیبه شویم
در جهان سنگواره ها .
موفق باشی زیبا بود. باز به دیدنت میام .
خیلی تصویرهای زیبایی بود. موفق باشید
سلام
بپاش فاجعه ! سَمّی غلیظ در بدنم !
که من عصاره ی مسموم ِ نسل ِ زل زدنم !
به روزم
قربان شما
پدرام
سلام
دست مریزاد
حظ بردم
کار/ گاه دلتنگی هم دارد...
.
با یک تریبون آزاد در وبلاگم پیرامون همه اتفاقات اخیر به روز هستم
.
با یک دوچرخه دور خودم چرخ می خورم
آه ای خدای بیشتر از حد دروغکی
[ گنجانده ام جهان تو را در تصورم ]
و البته با شعری جدید به نام کیهان بچه ها
( جواب چیستان های مطرح شده در شعر را اگر پیدا کردید برایم کامنت بگذارید)
سلام جناب ابراهیمی
سعادتی بود که با شما آشنا شدیم
فکر کنم در شب شعر عاشورا با هم بودیم
شما با میلاد بودید که با هم آشنا شدیم
به هر حال به سراغمان بیایید
یا حق
نقطه. شروع تازه ی یک راه ِ خوب نیست؟!
سلام .
بعد از مدتها ساعت بی کوک را به روز کرده ام و مثل همیشه منتظر حضور و نظر محترمتان هستم.
موفق و پیروز باشید.
سلام آقای ابراهیمی!
ممنون از حسن نظرتون!
راستی کدام خواب ما را برده است؟؟؟
سری به آخرین مطلبم بزنید و بگویید کدام خواب ما را برده است!!!
و پشت پنجره ی آشنای همسایه
تو گریه می کنی و عاشقانه می نگرم
از یاد رفته ایم ؟
سلام محمد حسین . از حسین شنیدم ... بهت تسلیت میگم
واقعا ناراحت شدم . محمد حسین تو اخر زندگی شاعرانه ای از غم هایی که سراغت میان لذت ببر گاهی این درد ها آدمو بزرگ میکنن.سیرجان آمدی تماس بگیر ببینمت.
سلام دوست عزیز
همانطور که توقع داشتم مطالب قوی و تاثیر گذاری را می نویسید . از شما دعوت می کنم که در بزرگترین جایزه ی ادبی ایران شرکت کنید . لطفا حتما وب لاگ من را مطالعه کنید تا در مورد جایزه ی ادبی ایران بیشتر بدانید . این یک دعوتنامه ی خصوصی برای شما از طرف دبیر اولین جایزه ی ادبی ایران است . لینک سایت جایزه ی ادبی ایران هم در قسمت پیوندهای روزانه ام است
سلام.با یه غزل به روزم.در ضمن کار زیبایی بود
سلام
وبتون خیلی زیباست
موفق باشی
شبهای بی قراری
سوگواره ادبی فرهنگسرای اخلاق
با حضور:جبار کاکایی*حمید رضا شکار سری*سودابه امینی*سعید بیابانکی*شراره کامرانی و.....
زمان:شنبه۲۹/۴/۸۷ از ساعت۲۰-۱۸
مکان:خیابان جلفا-نرسیده به پل سید خندان-فرهنگسرای هنر(ارسباران
در کارگاه صنع به زیبایی تمام
گلخانه ای شبیه جنان شکل می گرفت
رنگین ترین کمان فلک را کشید ه اند
در پهنه ای که مهر درآن شکل می گرفت
حبی عجیب در دلمان ریشه می دواند
و خاک آسمانی مان شکل می گرفت
آرش هنوز مشق کمان را ندیده بود
در زانوان عشق توان شکل می گرفت
منتظر حضور و نظر زیبایتان هستم
رکاب می زنم اما فرار ممکن نیست
با سلام
دوست عزیز. ششمین جشنواره شعر و داستان جوان به همت مرکز آفرینش های ادبی حوزه هنری. با عنوان ساوالان برگذار می شود.
موضوع این جشنواره آزاد است اما شرکت کنندگان با شرایط سنی "15-26 " سال می توانند در جشنواره شرکت کنند.
از شما دوست گرامی دعوت می شود. تا سقف 3 اثر شعری و یا 2 اثر داستانی خود را نهایتآ تا تاریخ 15 مرداد به دبیرخانه جشنواره واقع در تهران- خ حافظ -تقاطع سمیه- حوزه هنری- مرکز آفرینش های ادبی. ارسال فرمایید.
به امید دیدار
سلام
وبلاگتون پیغام به روز رسانیم رو قبول نکرد
منتظرتونم...