....
این چند وقت فقط پرایزنر گوش کردم حتی سی دی های پرایزنر را به دوست شاعزم محمد حسن خندق آبادی دادم که برای همه بچه ها تکثیر کنه... موسیقی وبلاگ هم از پرایزنز است که مربوط به فیلم قرمز از تریلوژی کیشلوفسکی می باشذ اما این شعر به پرایزنر هیچ ربطی ندارد!!!
۱..........
آستینهایم از دستها کوتاه تر...
انار اما آن بالا بود.
پیش از انار پسری اغز جلوی پنجره ات رد شد
دستهایش را هنوز پنهان نکرده است
آستین هایم از دستها کوتاه تر...
پنجره اما آن بالا بود.
بعد از انار تو دهان گشودی که چیزی بگویی مثلن
دستها هنوز لکه ای ندارند که لو بروند
آستین هایم از دستها کوتاه تر...
لب پنجره اما آن بالا بود.
لبهای تو اصلن قرار نبود چیزی بگوید مثلن
دستم رو نشود
لو نرود انازی که ذهان گشوده به دستم
لب پنجره ای که پنهانی سرخ بود
و پسری که می گذرد
با آستین هایم از دستها کوتاه تر...
سلام . موسیقی آبی رو هم همون ساخته ؟
بریده از خلق و خلق
در پی خلق
سلام محمدحسین عزیز!
بخوان مرا که خواندمت
انار را پسری بالا انداخته بود که آستینهایش کوتاه بود . که انار را در آستینهایش پنهان نکرده بود . که هیچ کس نفهمید محمد حسین ابراهیمی انار را بالا انداخته بود . که دستهای دختر لک بر نداشت . که لبهاش را رژ زده بود . که هر کسی رفت سراغ زندگی خودش . که پس این چند وقت گذشته چی ؟
به ما که رسید همه کور از دنیا می روند ؟
سلام .
ساعت بی کوک . کوک یک اتفاق شد...
به روز ... منتظر حضور شما...
طبق وظیفه به لینکهای وبلاگم خبر به روز رسانی را میرسانم... حتی اگر ...
موفق و پیروز باشید.
سلام .خوب بود هر چند که درست نخوندم .سی دی های پرایزنر رو می خوام .بده مجید برام بیاره(مرسی) .راستی یک سالم شد .به روزم یا علی .
سلام عزیز خب انقدر این انار توی شعرت تکرار شد که هر بار یه چیزی میشه یادم به اونشب جلوی در خونه ی ما افتاد و اون تیکه که زمزمه کردی آنقدر به تو میرسم که...شاید پسره واسه کاری آستین بالا زده بود شاید دست از پا دراز تر ....خدا نکنه!
شاید از بس دستشو دراز کرده بود واسه چیدن انار استینش جم شده بود توی این شعر یه برهه ی زمانی هم داری پیش از انار و بعد از انار و من میدونم لب این پنجره ای که میگی چه خبر بوده محمد حسین خیلی شعر بود خیلی
و اینکه با دو تا شعر بروزم شایدم یکی
اینطرفا گل فروشی سراغ نداری
سلام آقای ابراهیمی خوب....روان بودن شعرتون قشنگه .اتفاقاتی که شایسته فکر کردن هستند.و......خوشحال میشم اگه لطفتون شامل حالم بشه .راهنماییهای شما شعر من را به جای آرامی برساند........
نقد کتابهای پ - ث - پ و ث - حبیب محمدزاده
دوشنبه ۲۹ آبان ۸۵
سمت میدان فردوسی خیابان حافظ حوزه هنری
تالار اندیشه ساعت ۵ تا ۷ عصر
توسط ضیاء الدین ترابی - سید احمد نادمی - حمیدرضا شکارسری
سلام
آقا من چندتا شونو گیر آوردم فقط در دسترس نبودی بازم زنگ می زنم تو هم اگه تونستی بزن که یه جوری به دستت برسونم
منم ۱ من اومدم بگم این الاغ های آگهی بدوش آدم نمیشن
از هر چه بگذریم به بست می رسیم
بن بست اما خیلی وقت ها قایم شده
یک روز چشم های تو از شهر میروند
آنوقت بروز میدهی که به روز شده ای
سلام محمد حسین عزیز!مانند همیشه...زیبا!دلم برایت تنگ شده...هنوز سیرجانی؟
سلام محمد حسین عزیز...
بیا که بروزم
سلام یا اینجا سیل اومده و این کامنتو لابلای کل قطع رابطه نوشتم یا اخبار شبکهی استانیتون خبر جعل میکنه یا همون ای برعکس است ای آستین کوتاه ایآلبالو ای اینترنت نیا سر بزن
سلام
خوب بود
سلام خیلی دوست دارم آدمی مثل شما در مورد نوشته های من نظر بده مخصوصا حالا که هم استانی هستیم اگه وقت کردین یه سر به من بزنین
منتظرتون هستم