با فروتنی واحترام به محمد حسین پور معصومی
شهر بودو
میم نداشت صفحات خاکی اش
شبها پشت پنجره آه میگذاشتیم که بتابد
شهر بودو
یکی که نوشته بود از آنسوی پل
یک کتاب که هیچ فصلی نمیخورد
اما از (مرد) ؛ تنها (رد) ی به جا مانده بود
قهرمانان در اوراق زرد
کوچه به کوچه خوراک موش شدند
چقدر مسافر رفت و برنگشت
اما میم از سرانگشتت افتاد روی مه پنجره
ماه چشم باز کرد
روی زمین ریخت پاییز
و تمام شهر در خطوط نانوشته سُر خورد
به سمت پلی که باید میشکست
پایین پل نوشته بود
امضا : میم نقطه پاییز
وب لاگت خیلی قشنگه یه سر به ما بزن
http://asare-shamloo.blogsky.com
سلام .
خوشحالم که بعد از مدتها این وبلاگ به روز شد ...
کرتون هم یه حس عجیبی داشت و لذت بردم شاید باز هم بخوانمش چون ارزش چند بار خواندن را دارد...
از مرد تنها ردی به جا مانده بود...
و اما در مورد کامنت شما: راستش من ناراحت نشدم به خاطر خودم اما صادقانه بگویم درسته که اصلا در این حواشی نبودم و فقط و فقط به خاطر کامنت بی نهایت بد اون اقا به وبلاگشون رفتم که بعد هم مشخص شد از جانب ایشون نبوده و درسته که خودم را درگیر هیچ گونه حاشیه و بحثی نمیکنم اما اصلا دوست ندارم به شخصیت کسی توهین بشود من حتی با وجود اینکه از اون کامنت بی نهایت ناراحت بودم اما باز هم با اون اقا بد صحبت نکردم و کامنت مودبانه ای طبق رفتار خودم گذاشتم از شما هم به عنوان یک شاعر و اهل قلم توقع نداشتم که از عنوان ( روانی ) استفاده کنید...
چون من کاری به هیچ کدام از این مشکلات بین افراد وبلاگی ندارم اما برای اشخاصی مثل اقای موسوی و کلیه اشخاصی که با حضورشان و نقدهایشان به شعر من کمک میکنند بی نهایت احترام قائلم و دوست ندارم به شخصیتشان توهین بشود ...
باز هم از حضور شما و نظراتتان و از اینکه دلسوزانه حرفهایتان را زدید متشکرم ...
موفق و پیروز باشید.
محمد حسین عزیز هنوز هم باورم نمیشود که آن کامنت و توهینی که در آن به من شده بود ( در وب خانم جعفر زاده ) کار تو باشد.اگر این گونه نیست که امیدوارم نباشد حتما کامنت بگذار و بگو وگر نه مجبور میشوم رفتار دیگری در مقابل تو پیشه کنم ... از کسی که من میشناختم و میشناسم چنین رفتار دور از شئون یک آدم بعید بود و هست.
منتظر توضیح یا تکذیب تو هستم...
سید مهدی موسوی من انگار هر کاری کنم که حاشیه سراغ ما نیاید می آید!!!!
باید بگم خود من آن کامنت را گذاشتم....
ما در باره دلیلش در وب خودت می نویسم.......
سلام برام جالب بود
چه عجب که به روز شدی
نترسیدی حکت کنن؟
سلام
شرمنده کردی
سانچو نمیشدی بهتر بود
ولی دعوا کار هفتیر کش هاست
ما که با یه ساطور و دوتا تبرو سه تا کارد آشپز خونه و ...
نباید ...دعوا !!!!!
سلام محمد حسین عزیز!
برای همیشه دارم بر می گردم
با ((رهایی؛ فاز یک)) به روزم و منتظرت ...
محمدحسین عزیز در وبلاگ پل شکسته چیزهایی چند روز قبل نوشتم که حتما برو بخوان! برای مطلب قبلی هم کامنت گذاشتم که کپی پیست می کنم عزیز...
سلام
عجیب بود
جالب بود
زیبا بود
...خدا...
سلام بر صفای خودم.
در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم*
با دست اشارتم کرد که عضم سوی ما کن*
عضم کن به سوی دست پیر که:
گر اژدهاست بر ره عشق است چون زمرد*
با برق این زمرد آن دفع اژدها کن*
باشد که زمردت را بیابی و بپایی.
غزلی جدید دارم در حال و هوای ایام ظهور. بخوان هم برای خودت و هم برای پیر زمرد به دست.
یا علی.
سلام
دیگه به ما سر نمی زنید؟
هنوز هم در خانه ی من یه لقمه نون پیدا می شه که
دور هم بخوریم
بروزم ومنتظرت
یا حق
و آن کامنت این بود:
سلام عزیز!من تنها چیزی که برایت تا به حال نوشته ام که ممکن است باعث ناراحتی شود یکی این بود که - لینک شما متقابلا حذف شد - که آن جریان مرا باید ناراحت می کرد نه ترا!! و دیگری این بود که در وبلاگ خانم جعفرزاده که از شما چندین سال بزرگتر هستند خیلی پیرمردی درباره شعر او و جوانها!! حرف زده بودی که من فقط به طنز گفتم: - جناب ابراهیمی احتمالا شوخی می کنند - در ضمن من در وبلاگی به نام حسینقلی که شدیدترین توهینها را به من کرده بود کامنتی از تو دیدم که تلویحا در تایید او بود و البته هیچ چیزی نگفتم... من از اینکه گفتی لینکت را اضافه کنم و قبل و بعدش و حتی با گذاشتن کامنت توسط من خودت این کار را نکردی هیچ چیزی نگفتم... من تا به حال به تو توهین کرده ام؟!! اما تو... بگذریم عزیز!!
از (مرد) ؛ تنها (رد) ی به جا مانده بود
وقتی میم از مرد کند می شود و تنها ردی به جا می ماند قبول کن روی مه بیافتد یا مهم می شود یا ممه . و امضا که میم است پایین پل ، حتمن یا دیگر مهم نیست یا مه تمام شده .
شاید خوانش مورد نظرت نبود . اما شد .
من هیچگاه ترا جوجه و... خطاب نکرده ام!!! خودت هم می دانی که جز به لطف با تو صحبت کرده ام و آن آدمها را می شناسم و از آنها نیز خوشم نمی آید...
کامنتی که در وبلاگ مملو از توهین حسینقلی گذاشته ای را بخوان خودت متوجه قضیه می شوی عزیز...
در ضمن در مورد لینک هم حرفی نزدی...
شبها پشت پنجره آه میگذاشتیم که بتابد
میدونی وقتی اینقدر واضح آهت بتابه وکسی نبینه.غصه می خوری که کوری هم واگیر دار شده
سلام محمد حسین عزیز!ببخش..مدتی بود که به وبلاگم سر نزده بودم!من خیلی خوشحال میشم اگه اینکارو بکنی...خیلی خوشحال شدم.فقط امیدوارم دچار حاشیه نشی عزیز.
سلام .
وبلاگ من با یک غزل به روز... منتظر حضور شما...
موفق و پیروز باشید.
سلام .
ممنون از حضورتان و از بابت صفحه نظرات و محدودیتش شرمنده...
اگر فرصت بود مجددا اون نقدها و نظراتتان را تایپ کنید ... خوشحال میشوم استفاده کنم...
موفق و پیروز باشید.
سلام آقای ابراهمی / کارتان زیبا بود و جای تفکر بسیار / مرسی
به روزم
سلام.حالتون چه طوره؟
در مورد این کار : به نظر من این کار نسبت به کارهای دیگه شما جالب نبود به خصوص گل یا پوچ...
به نظر من این کار با گل یا پوچ قابل مقایسه نیست!