چند روز پیش بود که چمدانم را دوباره بستم و از هتل پارس زدم بیرون دوباره برمی گشتم سیرجان اما خوشحال بودم که کرمان برای چند روز دوباره این همه شاعر و خبرنگار و منتقد در خودش میدید یادم آمد اصلن دوست نداشتم به این شکل به این جشنواره بیایم یادم آمد که سیرجانی های عزیز و محترم هم زیاد از رفتن من و محمد حسین پور معصومی به جشنواره راضی نبودند حتی در هفته نامه های محترمترشان هم اعلام کردند... اما حالا خوشحال بودم که محمد حسین پورمعصمی نفر اول این جشنواره شده...
دیداری با همه ی دوستانی که مدتها ندیده بودمشان خالی از لطف نبود
غزلی که در جشنواره شرکت دادم همان کاری بود که در سیرجان خواندم حتی بعدن آن را عوض نکردم با این اثر که بیشتر دوستش دارم:
از دانه های آن سال ارزنی نمانده حتمن
اما این کاغذ به یاد دارد هنوز
نک زدن های آن همه پر سپید را
از کبوتر های آن سال پری نمانده اصلن
اما دستهای مادر هنوز دانه می ریخت
مثل پنجره ای که شلوغ گنجشک هاست
از گره های آن سال مادر بزرگ
صفحات بعدی آلبوم پر از عکس های دائی ها و خاله ها شد
اما هنوز گره مانده بر ضریح عکس
این عکس که این همه شاعر نیست
هرچه هست زیر سر این عکاس است که سرش را گذاشته روی دوربین
همانکه شما نمی بینید
همان که می خواست ضریح را به عکاس خانه بیاورد
اما گنبد و گلدسته ها را نتوانست
من که نبودم
قاب عکس میگوید:
پدر بزرگ ایستاده و همه ی بچه های قد و نیم قد کنارش
مهم نیست که ضریح همان باشد
همان که نخ چادر گلی مادر را گره خورده بود
خوندم .
سلام دوست خوب....طبق خوب همیشه فضا سازی شعرتون عالی بود...استفاده از پر سپید بجای کبوتر خوب....( شما به بلوگ من تشریف نمی آورید).... با اینحال شعرتون یه احساس مشترک با خواننده ایجاد کرده....چیزی که خیلی ها دنبالشن....
سلام...از لطفتون ممنون...هنوز به یادم هست(یکسال به سنم اضافه شده اما دچار پیری نشدم!)...اما فکر نمی کنم بشه با شلوغی یا خلوتی یک بلوگ به ارزش مطالب و شاعرانگی شخص پی برد...البته این از لطف شماست... واضح است که شما شعرهای خیلی خوب تری می نویسید...
فردا یا پس فردا بروز میشم...خوشحال میشم نقد کنید.(هنوز آنرا در جلسه ی آقای شکارسری نخواندم)....موفق باشید مثل همیشه
سلام من تا اطلاع ثانوی حالم خوب نیست فقط می نوانم سری زده باشم تا نشکند دلم از تنهایی
سلام
حتمن خوبی
پدر بزرگ ایستاده و همه ی بچه های قد و نیم قد کنارش
مهم نیست که ضریح همان باشد
نمی دونم چرا اما خیلی لذت بردم
موفق باشی
انشالله مشهد می بینمت...
مراقب خودت باش
شعرت را هم قبلا شنیده بودم و حضوری می حرفیم...
سلام .
نخواستم نیامدن هایتان را با نیامدن هایم پاسخ داده باشم... چرا که برای دعوت دیگران و همچنین وقتی که میگذارند ارزش قائلم...
کار خوبی بود . سرشار از احساس... انشالله آنکه باید بپذیرد . بپذیردش ... من که خواندم و لذت بردم...
موفق و پیروز باشید.
اگه من همون پل شکسته باشم میگم رفیق این روزهایی که خیلی خوب نبودن خیلی بد هم نبودن الان چند روزه اینجا تک و تنها هستم و میدونم غریب کیه چند وقته شعرم نمیاد حرفام درد میکنن ها این مال خودمه این حرفها که توی قلمم درد میکنند ! یا این قلمم درد گرفته از بس توی سرش حرف جمع شده یه چیزی توی همین مایه ها...
از لطفت ممنونم
سلام بر آقای ابراهیمی. احوال شریف؟ از آشنایی با نویسنده و شاعری دیگر خرسند شدم در این سفر و این یکی از بهترین دستاوردهای سفر بود:آشنایی با شاعران و نویسندگانی دیگر... خوشحالم که شعر آقای پورمعصومی برگزیده شد الحق و الانصاف شعر زیبایی بود. یاد آمدم از زمانی که داشتم با مسوول پذیرش هتل درباره شعرهای برگزیده حرف میزدم و گفتم شعر بانوی برگزیده شده به مراتب بهتر از شعر آقایان بود و گمانم که آقای شاهمرادی؟ یادم نیست ناراحت شدند از صحبت من هرچند با سعه صدر به رویم نیاوردند. از ایشان عذرخواهی کنید که یاد شعر ایشان و آقای پورمعصومی نبودم. زنده باشید آقا.
شاید هم آقای حاج هاشمی باشند - من تنها لهجه اصفهانی شان در خاطرم مانده است. دوست ندارم خدای نکرده رنجشی در دل از من داشته باشند. به آقای پورمعصومی تبریک بسیار مرا ابلاغ فرمایید.
آفتاب یا خورشید مقوایی ، مگر فرقی هم می کند ؟ بنر و پوستر و وب و وبلاگ و سخنرانی و تلفن و فکس و ... که این روزها دور سهیلا جلودارزاده را گرفته اند . قرار بود براش طراحی کنم . همان دو تا طرح قرمز و نارنجی پایین صفحه اصلی . قرار بود طرح بنرها باشند . اما آن دوتای دیگر عمومی تر بود . آن دوتای دیگر که مونتاژ چند تا عکس است ( کاش لااقل کولاژ بود ) . دوستم گرافیک خوانده . می گفت طرحهای تو مثلا برای پوستر تاتر عالی ست . ولی جذب عموم از راه های دیگری ممکن است . رجوع کنید به همانجا و همان آقایی که پرچم ایران را کلاه کرده و با دست علامت پیروزی را نشان می دهد و روی انگشتش جوهر استامپ انتخابات خورده ، یا همان قاب تذهیب . من کجا زندگی می کنم ؟ و چقدر از مردم دور هستم ؟ مردم کجا زندگی می کنند و چقدر از من دورند ؟ از اینکه انتظارات مردم شناخته شده است و بسیار راحت با شناخت پیش فرضهاشان می توان آنها را رضایتمند کرد ، نتایج خوبی دست می دهد . حتمن سهیلا جلودار زاده هم به خاطر زندگی میان همین مردم ، از انتظاراتشان مطلع است و اگر توانایی هاش را اضافه کنیم به انرژی مدام و تعهدش به آرمانها و دینداریش و سابقه ی اجرایی و آشنایی با فلان مجتهد و فلان وزیر و فلان مدیر ، نیز اگر وضعیت کنونی مجلس را هم مکمل این گزینه ها بدانیم ، و احتمال بدهیم با تاثیر رسانه ، تعداد رای دهندگان زیاد خواهد بود ، یک کرسی مشخص می شود .
سلام .
با غزلی به روز... منتظر حضور محترمتان...
موفق و پیروز باشید.
سلام ....
و خوشحال از دیدارتان .....
همیشه موفق باشید .....
ها کو کجاست؟ دوا درمون اعتیاد ترک فوری سوتی نده رفیق الان کجایی؟
سلام آقای ابراهیمی.
ایشالا که خوبین و مشهد خوش گذشته. جمعه صبح زود رفتم و نشد با هیشکی خداحافظی کنم.
خوشحال شدم از دیدنتون و متاسف از اینکه...
به هر حال...
بازم میبینمتون.
موفق باشین.
سلام آقای ابراهیمی خوب....از لطفتون ممنون....بدون اینکه بگم غم میدانها هست....و ما با درد آنها بزرگتر می شویم....شاید عادتمان شده....درباره شعر هم لطف دارید....شاید بعضی اوقات سکوت شعرو بجایی برسونه....دوستان بجای من....شاید حق خیلی های دیگه بود....خوشحالم که میدان های مشهد دلگیر نبودند....
مرسی و امیدوارم میزبان خوبی بوده باشیم
به همه دوستان سلام برسان...
سلام عزیز به روزم و منتظر
سلام بهترین دوست من....من و تو حق داریم
در شب این جنبش
نبض آدم باشیم(شهریارقنبری)....بروزم با این نوع نبض....
به روزم
مثل یکجور فحش ناموسی
مثل کسی که کیست..
بیاین
سلام پسر یا ... نه ... سلام مرد
چطوری ؟
کار قشنگی بود البته ناگفته نمونه مثل همیشه
چه خبر؟
اگر گذرت این طرفها افتاد حتما به من خبر بده که برات سورپرایز دارم البته با ...پرایزنر اشتباه نشه
سلام .
ممنونم از حضورتان و نظرات ...
فقط در مورد پنجره و جایگزینیش با دلهره ... نمیتوانم بپذیرم .
وقتی در شعر به اتاق اشاره شده ... پنجره هم در اتاق ...
به خانم گلتون هم سلام برسانید... لطف دارن
اگر هم قرار باشد برای هر کامنت ۱۰۰ تومان پرداخت شود که فکر میکنم چند وقتی بدهکارید...!
در کل بسیار ممنونم از حضور دوباره تان و خوشحال شدم ...
موفق و پیروز باشید.
با مطلبی تحت عنوان « بعضی ها داغشو دوس دارن! »
یک عالمه خبر و لینک
آخرین شعری که گفته ام ( منتشرنشده) و...
بعد دو ماه به روزم و منتظر حرفهایت...
سلام .
ابدا مسخره نبود ... اینها تبادل نظر است و لطف این کامنتها هم به همین اختلاف سلایق است... نظرات شما هم به دیده احترام... ممنون
موفق و پیروز باشید.
سلام
چرا سرودن شعر سپید پست مدرن کار سختی است؟
با مطلبی درباره غزل پست مدرن این ور آب اون ور آب
چند شعر و یک شعر دیگر
به روزم
سلام ....
خوب خیلی از تشبیهات قشنگ بودن .... و البته پایان بندی هم محکم و قوی بود ....
نمی دونم ترانه رو با چه آهنگی خوندین امیدوارم خانمتون بعد از شنیدن صداتون پشیمون نشده باشه از ....( چشمک )
ممنون از لینک و تلافی می شود .... ولی جالبه که با اسم مانی لینکم کردین .... ممنون
به خانم هم سلام برسونید ... و همیشه موفق باشید .... اواسط هفته به روزم ....
با ما قهرین یا...؟
ممنون از لطفت عزیز...
آن موضوع را هم حضوری حساب می کنیم
تهران آمدی بی خبر نگذار
خیلی چرتی شنیدم گردن کلفت شدی اینقدر از کون بچه های سیرجون نخور باشه ؟ به نفع خودته