ناگهان درست مثل آینه

حرف های ما هنوز نا تمام
                                تا نگاه می کنی
                                                     وقت رفتن است

 

نمیخواستم خبر را دوباره نویسی کنم

شما از من نشنیده بگیرید:

درد های من
گرچه مثل درد های مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است.
مردمی که چین پوستین شان
مردمی که رنگ روی آستین شان
مردمی که نام هایشان
جلد کهنه شناسنامه هایشان
درد می کند.
من ولی تمام استخوان بودنم،
لحظه های ساده ی سرودنم
درد می کند...

"قیصر امین پور"

 

به همه دوستان تسلیت میگم

به حمیدرضا شکارسری - جواد سلطانی - حبیب محمدزاده - صابر کاکایی - محسن رزوان - میلاد شکرابی - اصغر معاذی - مسعود جعفری - صابر موسوی - محمود حبیبی کسبی و....


غزل

 

 

 

بعد از مدتها یک غزل

------------------------------

 

چه فرق میکند این ماه در پاریس مثلن

و یا که ماه مه آلود و  ابری  لندن

نگاه می کند از پنجره به آدمها

نگاه می کند از پشت شیشه مات به من

برهنه می شود از ابر های پی در پی

لباس ها خدش را که می کند از تن

برهنه میشودو  عطر ماه می پیچد

نسیم می وزد انگار از تن یک زن

زنی که خانه به دوش است در تمام جهان

اسیر پنجره ای هم نمیشود اصلن

و گریه میکند و آب می شود کم کم

هلال کوچک من ... ماه برفی روشن...

چقدر تلخ... طلوع هلال وقت غروب...

درست لحظه شیرین آمدن رفتن...