<<< یادداشتی کوتاه برای رفتن >>>
مثل راهی که میرود
تا در ادامه گم شود
یادداشت
همان رد پایی ست که جا می ماند
می خواستم همه چیز را در جیب ها
با خود ببرم...
باد را که همیشه سایه ام بود
اسبی که پشت سرم می دوید و ...
از من جا نمی ماند
بی خبر هم که بروم
ساعتی هست که همیشه مچم را بگیرد
منم که قسمتی از همان اسبم
من شیهه های وحشی در بادم
سایه ای هستم
که من را سالها تعقیب کرده است
و در باران صدای اسب را شنیده است
که پشت پنجره تند آمده بود با باران
<<< تاکید می کنم به پشت پنجره >>>
دوباره من همان سایه ام
که سر ساعت آمده پشت پنجره
این ساعت از مچم شروع می شود
و از دست هایم
از جوب جوب آبی رگ هایم بالا میرود
<<< حتمن کسی بوده که در کودکی قایقی انداخته
به جوب و بعد از خیابان در کوچه ای پرت کنار تیر چراغ
برق غرق شده است... تاکید میکنم به تیر چراغ
برق >>>
ساعتی که از جوب جوب آبی ام بالا می رود
و توی سینه ام تیک تیک می کند
من حتمن همان کوچه پرتم ...
پشت پنجره...
کنار تیر چراق برق...
سر ساعت تیک تیک میکنم
قرار نبود به این کوچه بیایم
دوباره باران بگیرد
دوباره غرق شوم
میخواهم به سایه ام برگردم
اسبی که با باران تند آمده ... کوتاه نمی آید.
<<< دوباره تاکید میکنم به پشت پنجره... همه
چیز از آنجا پیدا ست و در تمام این سالها کسی
بوده ست که همه این سالها را نگاه میکرده .
پشت پنجره راهی هست که برای گم شدن تنها
میرود و یادداشتی گذاشته که در یکی از همین
جوب ها قایق شود.
اسب آرام آرام بند آمده است
و بی سوار با سایه اش رفته... >>>
سلام عزیزترین
خیلی لذت بردم
بابا کجایی دلمون یه ذره شد برای صمیمیتت
این عکسا مال کیه
پناه بر خدا !!!!!!!
در پناه بارون
سلام عبدالحسین عزیز
از اینکه لطف دارید ممنونم
این عکس ها را آقای پدرام ابراهیمی گرفته اند. که از ایشان تشکر میکنم.
برای دیدن عکس های دیگر ایشان میتوانید به نشانی
http://www.kargah.com/pedram
مراجعه نمایید
به روز منتظر است
خواندم و لذت بردم ...
به روزم عزیز
سلام عزیز مرسی از این شعرت من با تاکیدها ترکیبی رو ساختم که میرفت زیر پنجره ی کسی آواز بخونه مثل همون تیر چراغ برق که شدنش خیلی ارزوی بزرگیه یادته که منو ببرن بکارن جلوی پنجره ای که یکی از اون بالا داره همه چیز رو در این سالها میبینه .
سلام
خوندم.
وقتی کامنت اعتراضتون رو دیدم خوشحال شدم از اینکه هنوز آدمایی هستن که اوقات فراغتشون رو به بطالت نمی گذرونن.خوب اینم یه نوعشه.این مسائل تو حاشیس و اهمیتی نداره.
...خدا...
سلام محمد حسین !
شعر از تجربه .
سلام من اگه بتونم ۹ ام یا ۱۰ ام می آیم تهران
سلام دوست خوب...یه فرم جالب داره...و انگار ادامه داره...و اینکه تکرار میشه(صداشو میگم-خودش که خیلی جالبه)شما خوبید؟و ممنون از لطفتون...شاد باشید...و امیدوار...
سلام عزیز....لذت بردم از نوشته هایتان ....بعد از چندی با هوای تازه ای به روزم....یاعلی
مثل اینکه دارم بر میگردم به کودکی ...
درد دارد...
و این آهنگ هنوز زوزه می کشد مثل باد لای موهایم...
با اسبی که هیچوقت نمی آید چقدر به من می آید !
(چرا آهنگ و عوض نمی کنی ؟
می خوای بازم مو به تنم سیخ بشه ؟... )
سلام
اختیار دارین ... مامان بزرگا که قهر نمی کنن ....
فقط مدتیه که توی شلوغیها گم شده ام ...
از شعرتون لذت بردم .... بخصوص " ساعتی هست که همیشه مچم را بگیرد "
شاد باشید و موفق
منظورتون و متوجه نشدم؟! مگه میشه نظرات رو نخونم؟!!
واقعن نمیدونم چرا این برداشت گاهن در ذهن مخاطبای وبلاگم بوجود میاد! من برای همه ینقدها ارزش قائلم.
کارتون رو خوندم . کافی نت مناسب برای نقد نیست . برای نقد می آیم...
موفق و پیروز باشید.
سلام
زیبا بود و ستودنی
بعد جلسه خواستم ببینمتان که نبودید
پشت آن پنجره که تاکییدش میکنی
خروارها ساعت افتاده ست
که نشان میدهد
وسعت انتظار را
............................................
منتظر حضور گرمت هستم
به روزم
ساعتی که مچم را بگیرد
عالی بود
گوش کن به شعر من شعر من خود منم
مشنوی اگر مرا بی خودست بودنم...
باز بی سلام ...
مادرم خواب دیده است شبی که خدا مثل قبل می آید...
کاش میشد که بفهمی دوست دارم...
ببخشید سلام گفتم؟
حالم خوب نیست دکتر گفت کسی انتظار ندارد ...
نه! فقط خواستم بگویم کمی بروزم... پس:
نازلی بگو...
تو هم قهری؟ تو هم؟
ببخشید من چیزی گفتم؟
خواندمت عزیز
کم پیدایی
لذت بردم...
من دارم ادامه می دم ، بیا !
چرا این جوری نگاهم می کنی؟نکند تو هم فکر می کنی غزلم را از سر راه آورده ام و ....بگذریم.دیگر نمی خواهم ادامه بدهم.فقط آمده بودم بگویم به روزم و برای آمدنت هیچ ستاره ای ندارم که بشمارم پس از همین الان برای آمدنت غزل شماری می کنم.
****دلم گرفته بهانه چرا نمی آیی؟!!***
منتظرم..
سلام دوست همراه
بروز...تر...و بلوگ دوستم فرشته محمدی هم بروزتره -
سینما!آی سینما رکس!نگاه کن!یه مرد سوخته
هنوز از بین ذغالا چشماشُ به پرده دوخته
....................هنوز بیداریم...هنوز هم...
بروزم...سربزنید و فرصت تازه ای باشید...
و شاد تر
به روزم عزیز
آخرین شمارهی مجلهی ادبیی بلم در 120 صفحه منتشر شد.
در این شماره که بخشی از آن ویژهی علیرضا اسپهبد ـ نقاش فقید معاصر ـ میباشد مطالب دیگری از جمله شعر، داستان، مقاله، نقد کتاب، طنز، ترجمه، گفتوگو، و چند مطلب دیگر به همراه نمایهی آثار بلم در شمارههایی که تا کنون به چاپ رسیده؛ آمده است.
دربلم این شماره آثاری و گفتاری از از علیرضا آبیز، محمد آشور، آیدین آغداشلو، مسعود احمدی، علیرضا اسپهبد، حمیدرضا اقبالدوست، اکبر اکسیر، اسماعیل امینی، راشد انصاری، منصور اوجی، علی باباچاهی، سولماز برزگر، آذر بشیرزاده، علیرضا بندری، منصور بنیمجیدی، علیرضا بهرامی، شهرام پوررستم، سمیرا پیرزاد، تینا پیرسرایی، دکتر ناهید توسلی، شاپور جورکش، افشین خدامرد، مهدی خطیبی، طاهر خیامی، آسیه داوری، رسول رستمی، مهدی رضوانی، سارا سعیدی، جلال سلامی، فردوس سلیمانی، عنایت سمیعی، دکتر مهدی سیدآبادی، احمد شاملو، فیضالله شریفی، دکتر احسان شفیقی، جمشید شمسیپور، ابراهیم شیرگیر، سولماز صالحیان، عباس صفاری، نسترن صادقی، ایرج صفشکن، روزبه صفشکن، خیام ظهیری، ندا عابد، کامیار عابدی، محمد عزیزی، سیامک عشاقی، دکتر لطیف عطاری، شیوا فرازمند، یاسر فرازیمقدم، سودا قیم امانی، رضا کاظمی، فرهاد کریمی، ثریا کهریزی، نینا لاهوتپور، شمس لنگرودی، جواد مجابی، علی معصومی، لیلی معنوی، بابک ملکزاده، داوود ملکزاده، کیوان ملکی، منصور ملکی، آرزو موسانژاد، سید مهدی موسوی، یوسف هدایتی، رامین یوسفی، عرفان یوسفی آمده است.
لطفن برای کسب اطلاعات تکمیلی و نحوهی تهیهی آن به وبلاگ بلم سر بزنید.
سلام رفیق
حالاست که باس بگم ای ول ...
بدون اغراق هجووووومی بود!! شعر نبود !! شعر بود !!
آنقدر که تمام بدنم داره با سرم میرقصه ... دمت گرم لوطی !!
در اولین فرصت همه ی پستهای قبلی ات را سر میکشم و بر میگردم خیلی به این نوشته هات امیدوار شدم و البته از استعداد و پپانسیل شما انتظارهم می رفت ( بماند برای بعد ) ...
حالا چند نکته :
ا - طبیعی است که بر هم زدن ساختار الزامن نرسیدن به هیچ ساختار دیگری نیست و من فکر میکنم ما داریم با برهم زدن نظم گذشته نظم جدیدی را پایه می گذاریم که بیشتر به نظم اولیه ی طبیعت نزدیک است و شما در این کار تا حدود بسیار زیادی موفق بودید .
زبان در مسیری ژرف و به سمتی لایه مند پیش می رود و موسیقی طبیعی کلام نیز در نهایت سادگی اش حضور دارد
۲ - به گمان من برای خوانش این کار بیشترین سهم به یک المان بر جسته ای بنام ساعت مچی تعلق دارد و این برای متنی که برای همه ی واژگان سهم مساوی قائل است به گونه ای ضعف تلقی می شود اگر تعادل در این موتیف رعایت می شد کار جلوه ای بیشتر در کلیت اثر می داشت .
ضمنا یک بینامتنیت جالبی از ساعت مچی شما و ساعت مچی در همین پست هجوووم است که درخشان است کسانی که به این بخش ( بینامتنیت ) می پردازند دستاویز تازه ای دارند مثلن :
.
بی خبر هم که بروم
ساعتی هست که همیشه مچم را بگیرد
........................... محمد حسین ابراهیمی
.
می خواهم مچ ساعتم را بگیرم غافل ازاینکه مچ ام را تا ( اینجا ) در تیغ فرو کرده بود .... احسان مهدیان
بگذار دوستان بیایند از جلوه های زیبایی شناختی این اثر بنویسند ومن تنها یک مورد دیگر را بگویم که در این دست آثار« فقط متن » بودن در اولویت است و رنگ زدن و برجسته کردن ، ذهن مخاطب را به گونه ای به این بخش معطوف می کند که گویا مولف نظر خاصی دارد و موجب به سوی انحراف خوانش او به سمت کشف نیت مولف می رود و این به اثر لطمه می زند مگر اینکه بعضی اسامی و کلماتی که خوانش آنها متفاوت شود و تنها در یک انگاره ای بسر ببرند که ترجیح می دهم در روزهای آینده بیشتر گفتگو کنیم .
اسب آرام آرام بند آمده است
و بی سوار با سایه اش رفته...
تا بعد هجوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووم
سلام
به توصیه یکی از دوستان آمدم ببینم چه خبر است که دیدم که فقط تلف نکرده ام . دیدم اینجا کسی نفس می کشد که می خواهد به سایه اش برگردد!
من فکر می کنم گاهی برای تاکید بر یک فاکتور تصویری یا عملی نیاز به قید کلمه تاکید الزامی نیست. مثلا:
و در باران صدای اسب را شنیده است
که پشت پنجره تند آمده بود با باران
<<< تاکید می کنم به پشت پنجره >>>
خطی نبودن روایت در این متن یک ویژگی مثبته که قابل توجه ست.
ضمن اینکه شما رو به وبلاگم دعوت می کنم امیدوارم در پست های بعدی موفقیت های چشمگیرتری رو مشاهده کنم.
درود بر آقای ابراهیمی دوست گرامی
بسیار لذت بردم.
چیزی که در این شعر نمایان است یک نواری موجود است که بصورت ثابت نیست.مخاطب فوق العاده بالا و پایین می رود.
به نظر من در این شعر ما چندین مفهوم در یک مصداق را می بینیم.
از اولین سطر:
مثل راهی که میرود یا ردپایی که جا می ماند که ردپا نشان از رفتن می باشد
باد را که همیشه سایه ام بود زیرا باد در حال حرکت است
ساعت که زمان را نشان می دهد و زمان یک جا نمی ماند
همه اینها یک مصداق دارد و آن هجوم . حرکت. اعتراض می باشد
سطرهای اسبی که پشت سرم می دوید و...
از من جا نمی ماند
بی خبر هم که بروم
ساعتی هست که(نشان از حرکت) همیشه مچم را بگیرد
و منم که قسمتی از همان اسبم
من شیهه های وحشی در بادم سایه ای هستم
که اینها اعتراف به طبیعت انسان که ذاتا هجوم و اعتراض درونش نهفته است
به نظر من باد.سایه اسب همه اینها میتواند همان انسان باشد
و حتا قسمتهایی که با کلمه تاکید آمده. تاکید بر همان ذات
ما به قسمتی می رسیم که:
حتمن کسی بوده که در کودکی قایقی انداخته به جوب...
که قایق دال می باشد و تصویر ذهنی که می تواند بسازد همان حرکت و رفتن است(مدلول)
اما با وجود تیر چراغ برق که می توان یک بن بست در یک برهه سنی برای انسان وانمود کرد.این رفتن به بن بست می رسد در یک پرسه زمانی.
اما بلافاصله با کلمه ساعت حرکت شروع می شود. یعنی تاکید بر حرکت اما در پشت لایه
اما با سطر من حتمن همان کوچه پرتم...
پشت پنجره...
کنار تیر چراغ برق...
سرساعت تیک تیک میکنم
به درگیری فکر که ممکن است هر انسانی برایش ایجاد شود
حرکت سکون ایست هجوم!!!!
و نا امید از اینکه به هدف نرسد
اما دوباره با سطر قرار نبود به این کوچه بیاییم
دوباره باران بگیرد تا انتها
تابع سینوسی به اوج می رسد به هجوم
با همان کلمه های اول سطر :
سایه . باران . اسب که همانطور که در اول عرایضم گفتم همان انسان می باشد
انسانی که معترض است و دوست دارد به وجد بیاید بوجود بیاورد و بوجود بیاید
موسیقی در این شعر خیلی نمایان است و دائما مخاطب صدای باران اسب را میشنود
این شعر به علت حرکت زیاد سرعت بالایی در واژگانش موجود است و آواها سریع بیان می شود
دوست گرامی برات آرزوی موفقیت بیشتر و روزافزون دارم
سلام دوست عزیز
شعرت شعر بود .
با اجازه لینک می کنم
فعلا بای
یا علی
سلام عزیز. چطوری؟ جات اینجا خالیه حالا میفهمم چرا گربه ها نر که بشن عقلشون قد یه خره ...
داداش کوچولو مواظب خودت باش شد یه زنگ به گوشی رضا بزن ...
با احترام لینک شدید.
ادبیات معاصر با میخائیل باختین به روز شد.
جبران شدی عزیز
تهرانی یا سیرجان؟
کنون که در چمن آمد گل از عدم به وجود
...من هم با سه غزل به روز می شوم!
منتظر حضورت هستم
امیرحسین نیکزاد
وقتی به ذهنیت شاعر می رسی از کلیشه ها دوری . (( ساعتی هست که همیشه مچم را بگیرد )) .
و شخصی که همیشه از پشت پنجره نگاه می کند و با این شخصیت خوب بازی شده .
به هر حال از این کار لذت بردم .
سلامی دوباره .
متشکرم و ازاینکه بچه ها از کارت استقبال کردند امیدوارتر شدم بیشتر بیا ... خیلی تاخیر داری آقا ( بخند)هجووووووم
بااحترام لینکتان اضافه شد هجووووووووووووووووووووووم
سلام ....
قبله ی من کجه ..... یعنی خودم کجش کردم ! آخه چشم شیطون کر !!!!!!!!!! هنوز با هم نامحرمیم و خوب به قول مادرم خوبیت نداره دختر جماعت با نامحرم ....
راستی میگن کولی ها بی کس و کارن ! اما خوب فکر نکنم زیاد وقتتون گرفته بشه اگه بخواین یه سری به وبلاگ دختری بزنین که بعد از عمری خدا براش یه پیراهن عروس گشاد خرید که اون رو هم باد با خودش برد تا ....منتظرتون هستم
درود دوست عزیز
با افتخار لینکتان میکنم
شاد باشی
با مطلبی درباره اینکه منظور ما از غزل چیزهایی مثل زیبایی دریبلهای رونالدینیهوست
و اینکه ایرانی ها عرق سگی را در بطری پپسی نگه می دارند
و اینکه ما شهریار شعر دنیا هستیم
و اینکه با سه ترجمه شعر به روزم
شاید این بار نباید چند غزل معطل شوی...
سلام!با حرف هایی پر از گله و گله هایی پر از شعر به روزم و منتظرت....
زود بیا که این دیر آمدن ها همیشه کار دستم می دهد!
<<<منتظرم>>>
بابا شت عینکت کور شدم , اینطوری...
باران به وقت جاده خیس می بارد
دختر با دستان شما یکدانه شده ؟ - یکدنده!
شاعر حرف به روز شد
سلام به روزم میای؟
تهران - آخرین خبر!
قلاب هم نگیری از دیوار همسایه بالا می روم!
اینطوری...[چشمک]
چشم به راهم.
سلام دوست من
با یه خبر مسرت بخش و دو شعر بروزم
اگر تشریف بیاورید منت نهادید
سلام
خواندم
بعضی قسمتها عالی بود
ساعتی که مچم را بگیرد
من هم منتظرم
سلام
بالاخره آمدم
.......با خبر چاپ نشریه تخصصی غزل پست مدرن
.......با مقاله ترفندهای زبانی در غزل پست مدرن (بخش سوم)
.......و مهم تر از همه:
.......یک شعر:
.......«زیر درخت گلابی!!»
در 7 اپیزود
در 7 روز
به اندازه آفرینش دلگیر انسان
که به قول «رزا جمالی»:
این مرده سیب نیست یا خیار است یا گلابی!!
من آمده ام
منتظر آمدن توام تنها
بعد روزها چله نشینی...
حالا هوای رشت که بارانی ست.....
دوست عزیز سلام!
با یک شعر کله گنجشکی و دو غزل با یک قافیه به روزم و منتظر تر از همیشه....
حتما بیاین...
سلام
نمی آیی با شعری تازه ... ها رفیق !! ؟؟هجووووووووووووووم